منازعه کردن قوم در امری. (از اقرب الموارد). اختلاف افتادن. (ترجمان علامه جرجانی) ، بربستن شی ٔ را. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد) ، برگردانیدن کسی را از کار و یک سو کردن و بازداشتن و راندن کسی را از کاری. (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد). واگردانیدن. (تاج المصادر بیهقی) ، واکردن دهان را. (منتهی الارب). باز کردن دهان را با چوب. (اقرب الموارد) ، به لگام زدن ستور تا بماند و دهن وا کند. (منتهی الارب). لگام زدن ستور را تا بازگرداند او را به حدی که دهن خود بگشاید. (شرح قاموس) ، ستون نهادن خانه را. (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد) ، برداشتن شاخهای فروهشته را از درخت. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد) ، کسی رابا نیزه زدن. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد). طعنه زدن به نیزه. (تاج المصادر بیهقی) ، برسه پایه افکندن چیزی را. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد). چیزی بر سه پایه افکندن. (تاج المصادر بیهقی) بسیار گردیدن جمعیت. (منتهی الارب). بسیار شدن جمعیت. (از اقرب الموارد)