جدول جو
جدول جو

معنی شجاع

شجاع(شَ / شِ/ شُ)
دلیر و پردل در شداید و مخاوف. ج، شجعان و شجعان و شجاع و شجعاء و شجعه یا شجعه یاشجعه و شجعه. (منتهی الارب). ولی دو کلمه آخر اسم جمع باشند. (از اقرب الموارد) : با این کفایت دلیر و شجاع و با زهره. (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 282). وی (سیمجور) مردی داهی و گربز بود نه شجاع وبادل. (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 264). شجاع و عادل و نیکوسیرتی دل قوی دار. (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 196).
از این شیر طالع بلرزم چو خوشه
که از شیر لرزد دل هر شجاعی.
خاقانی.
تا روز چهارم که شجاعان شجاع آسای بدان تندکوه با رفعت و شکوه برآمدند. (جهانگشای جوینی)
لغت نامه دهخدا