معنی شج
- شج (تَنْ)
- سر کسی شکستن. (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد) ، قوت شراب به آب بشکستن. (تاج المصادر بیهقی). آمیختن شراب رابه آب. (از منتهی الارب) ، شکافتن کشتی دریا را. (از اقرب الموارد) (از منتهی الارب) ، طی کردن بیابان را. (از اقرب الموارد) (از منتهی الارب). قطع کردن مسافت. (تاج المصادر بیهقی) ، بانگ کردن استر و کلاغ. (المصادر زوزنی)
