شبانه روزی. دائم. همیشگی. و رجوع به شبانروز شود: ابر نوروزی و باران شبانروزی نه عجب باشد اگر سبزه دمد ز آهن. فرخی. وزبند شبانروزی بیرون نکندشان تا خون برود از تنشان پاک به یک بار. منوچهری. یمین تو به سخاوت چو ابر نوروز است چنانکه باشد باران او شبانروزی. سوزنی. بخسبد شبانروزی از بیخودی که خواب است بنیاد نابخردی. نظامی. ندانم نوحۀ قمری به طرف جویباران چیست مگر او نیز همچون من غمی دارد شبانروزی. حافظ