جدول جو
جدول جو

معنی شایان

شایان
صفت فاعلی از شایستن یا شاییدن، بمعنی شاینده، لایق وسزاوار و درخور، (برهان قاطع)، لایق و سزاوار، (فرهنگ جهانگیری)، سزاوار، (آنندراج)، شایسته، (فرهنگ رشیدی)، شایسته و درخور، (فرهنگ نظام)، شایگان و سزاوارو لایق و شایسته و مناسب و پسندیده و درخور، (ناظم الاطباء)، اندرخورد، ازدر، درخور، زدر، فراخور، (از شرفنامۀ منیری)، زیبا، (شرفنامۀ منیری) :
کسی را جز از تو نخوانند شاه
که شایان تاجی و زیبای گاه،
فردوسی،
سرو را طارم ازرق در و درگاه تو باد
کمر جوزا شایان کمرگاه تو باد،
سیدحسن غزنوی،
بدشواریت یار شایان بود
به آسانیت خود فراوان بود،
امیرخسرو،
کاشکی از من فراغی حاصل آمدی و کاری را شایان توانمی برد، (کلیله و دمنه)،
گل که شایان باد بود رسید
آمدن وعده داده بود رسید،
محمد بن نصیر،
اینکه کلمه را به معنی بسیار خوب و بسیار اعلی و نظایر آن به کار می برند، غلط است، (یادداشت مؤلف)، مخفف شایگان، هر چیز خوب، خواه لایق پادشاه باشد و خواه امرا، (برهان قاطع)، هر چیز خوب که لایق پادشاه و جز آن بود، (ناظم الاطباء)، ممکن، که در مقابل واجب باشد، (برهان قاطع)، این کلمه در پارسی باستان ترجمه لفظ ممکن الوجود است زیرا که واجب را بایست گویند و ممتنع را نابایست خوانند، (آنندراج) (انجمن آرا)، ممکن ضد واجب، (ناظم الاطباء)، روا که بعربی جایز گویند، (برهان قاطع)، روا و جایز و شرعی و موافق شرع و مباح مقابل حرام، (از ناظم الاطباء)، مقدور، حادث و عارض، مفت و رایگان، (ناظم الاطباء)، اما سه معنی اخیر جای دیگر دیده نشد
لغت نامه دهخدا