شوخ. بی باک. (منتهی الارب) ، صعتری. سعتری، کسی که از خباثت خود مردمان را عاجز کرده باشد. (منتهی الارب). من اعیا اهله خبثا. (اقرب الموارد). المتصف بالدهاء و الخباثه. (المنجد). ج، شطّار. کسی که ترک موافقت مردم کند از روی خباثت و لئامت. (ناظم الاطباء). شطر علی اهله، ترک موافقتهم و اعیاهم خبثاً لؤماً. (المنجد) ، کسی که بسوی چیزی بنگرد بروشی که گویا دیگری را هم می نگرد. (ناظم الاطباء). شطر بصرالرجل، صارکانه ینطر الیک والی آخر. (اقرب الموارد) ، قاصد. (ناظم الاطباء). شطر شطره، ای قصد قصده. (اقرب الموارد). رجوع به شطّار شود، مقابل قاری. رجوع به منتهی الارب ذیل غملج شود.