جدول جو
جدول جو

معنی شاشه

شاشه
(شَ / شِ)
بول باشد یعنی کمیز. (لغت فرس). کمیز بود یعنی بول. (اوبهی). بول و کمیز باشد. (برهان). بول باشد خواه از انسان و خواه از حیوان. (شعوری). اسم فارسی بول است که گمیز نامند. (فهرست مخزن الادویه) :
ناگاه برآرند ز کنج تو خروشی
گردند همه جمله و برریش تو شاشه.
روزبه نکنی (از لغت فرس ص 219).
مجموع تخمها را باید که از موش نگاهدارند، چه سرگین و شاشۀ موش تخمها را بزیان بود و عفن گرداند. (فلاحت نامه) ، تر بودن. (برهان). تری. (ناظم الاطباء) ، ترشح. (برهان). تراوش. (ناظم الاطباء). رجوع به شاشه زدن شود، کفره. کپک. سوس. شپشه. کپره برنگ سبز روشن که بر گندم و جو و نان افتد چون در جایی مرطوب بماند. (یادداشت مؤلف). اور. (در تداول مردم قزوین) ، سفیدک که بر روی چرم و امثال آن پدید آید درمجاورت ممتد رطوبت. (یادداشت مؤلف). اشکو. (در تداول مردم قزوین). رجوع به شاشه زدن شود
لغت نامه دهخدا