جدول جو
جدول جو

معنی شادی

شادی
نعت از شدو، راننده، (منتهی الارب)، شدا الابل، ساقها او حدا لها، ج، شادون و شداه، (اقرب الموارد)، شعرخواننده، (منتهی الارب)، بآواز خواننده، شداالرجل، انشد بیتاً او بیتین ماداً صوته به کالغناء، (اقرب الموارد)، سرودگوی، (منتهی الارب)، مغنی، خنیاگر، شدالشعر، غنی به و ترنم، (اقرب الموارد)، آنکه بعض از ادب آموخته باشد، (منتهی الارب)، شدا فلان، اخذ طرفاً من الادب کانه ساقه او جمعه و شدا من العلم شیئاً، اخذ، (اقرب الموارد)، قصد کننده، (منتهی الارب)، شدا شدوه، نحا نحوه، (اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا