جدول جو
جدول جو

معنی سون

سون
طرف، جانب، سوی، (برهان) (آنندراج) :
به چشم اندرم دید از رون توست
به جسم اندرم جنبش از سون توست،
عنصری،
و بر آن سون شهر تا به لب آب هیرمند، (تاریخ سیستان)،
ز خون هفت دریا برآمد بهم
زمین از دگر سون برون داد غم،
اسدی،
گفت ای خواجه گرچه زآن سون شد
تا ز بند زمانه بیرون شد،
سنایی،
آن شنیدی که بود مردی کور
آدمی صورت و بفعل ستور
رفت روزی بسون گرمابه
ماند تنها درون گرمابه،
سنایی،
رجوع به سو و سوی شود، شبیه، نظیر، (برهان)، شبه، مانند، (جهانگیری)، سان، (از حاشیۀ برهان قاطع چ معین)
لغت نامه دهخدا