جلاجل دف و دائره را گویند. (آنندراج) (برهان). یکی از آلات موسیقی است مخفف سرنج و آن چیزی باشد به بسیاری از جلاجل دائره بزرگتر و در میان قبه ای دارد، بندی بر آن قبه نصب کنند و در جشنها و بازیگاهها با نقاره و دهل نوازند به این معنی بفتح اول نیز آمده است. (برهان). دو طبق کوچک از روئین که با هم زنند و این مفرس و مبدل جهنج است که لفظ هندی باشد و آنرا جهانج گویند. (غیاث). صنج معرب آن است. (فرهنگ رشیدی). دوپارۀ مس که بهم زنند. چنگ: بفرمود تا سنج و هندی درای بمیدان درآرند با کرنای. فردوسی. و از آنجایگه بانگ سنج و درای خروش آمد و نالۀ کرنای. فردوسی. سنج و دف میراث پدر باز رها کرد ناگه بخط و خامه و دفتر هوس افتاد. سیف اسفرنگ. ، رنگی که مصوران و نقاشان کار فرمایند. (برهان). سفیدآب که سرنج است. (آنندراج) : زبانش بدیدند همرنگ سنج بدانسان که از پیش خوردی کرنج. فردوسی. رجوع به صنج شود