معنی سنباندن سنباندن (لِ هَُ لَ وَ دَ / دِ شُ دَ) بزور جای دادن چیزی را در چیزی. سوراخ کردن و سفتن. سودن: اگر فغفور چینی را دهد منشور دربانی بسنباده حروفش را بسنبانددر احداقش. منوچهری. چو دارد دشنۀ پولاد را پاس بسنباند زره ور باشد الماس. نظامی لغت نامه دهخدا