جدول جو
جدول جو

معنی سلح

سلح
(تَ)
سرگین کردن. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). حدث کردن. (تاج المصادر بیهقی). غائط کردن. (المصادر زوزنی) ، شمشیر دادن و شمشیر را سلاح کسی ساختن. یقال: سلحته السیف، شمشیر را سلاح او ساختم و دادم او را شمشیر. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا