مستحفظ و نگاهبان سگ. (ناظم الاطباء). کلاّب. (دهار) : تو از نژاد و تخمۀ سگبان قیصری من از نژاد سلمان یار پیمبرم. سوزنی. دل کدامین سگ بود جایی که صدجان بلکه بیش در رکاب کمترین شاگرد سگبان میرود. انوری. دارم اخلاص و یقین کام پرستی نکنم کان دو شیرند که سگبان شدنم نگذارند. خاقانی. سلطان برنایی مگر بهر سواری شد بدر تا کی پیاده براثر پویم که سگبان نیستم. خاقانی. بسا تابه که ماند از تیرگی سرد بسا سکبا که سگبان پخت و سگ خورد. نظامی. دین سره نقدی است بشیطان مده یارۀ فغفور بسگبان مده. نظامی