جدول جو
جدول جو

معنی سگبان - جستجوی لغت در جدول جو

سگبان
کسی که سگ ها را نگهداری و تربیت می کند، نگهبان سگ
تصویری از سگبان
تصویر سگبان
فرهنگ فارسی عمید
سگبان
(سَ)
دهی جزء دهستان رودقات بخش مرکزی شهرستان مرند، دارای 611 تن سکنه و آب آن از چشمه و قنات است. محصول آن غلات، زردآلو، بادام و شغل اهالی زراعت است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4). ایستگاهی است میان صوفیان و یام خط تبریز جلفا واقع در 46هزارگزی تبریز از اینجا میگذرد
لغت نامه دهخدا
سگبان
(سَ)
مستحفظ و نگاهبان سگ. (ناظم الاطباء). کلاّب. (دهار) :
تو از نژاد و تخمۀ سگبان قیصری
من از نژاد سلمان یار پیمبرم.
سوزنی.
دل کدامین سگ بود جایی که صدجان بلکه بیش
در رکاب کمترین شاگرد سگبان میرود.
انوری.
دارم اخلاص و یقین کام پرستی نکنم
کان دو شیرند که سگبان شدنم نگذارند.
خاقانی.
سلطان برنایی مگر بهر سواری شد بدر
تا کی پیاده براثر پویم که سگبان نیستم.
خاقانی.
بسا تابه که ماند از تیرگی سرد
بسا سکبا که سگبان پخت و سگ خورد.
نظامی.
دین سره نقدی است بشیطان مده
یارۀ فغفور بسگبان مده.
نظامی
لغت نامه دهخدا
سگبان
مستحفظ و نگاهبان سگ
تصویری از سگبان
تصویر سگبان
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از سگدان
تصویر سگدان
آغل سگ، جای سگ، کنایه از جای کثیف و ناپاک
فرهنگ فارسی عمید
(گَ بَ)
دهی است از بخش هویزۀ شهرستان دشت میشان، واقع در 24 هزارگزی شمال باختری هویزه و 24 هزارگزی اتومبیل روسوسنگرد به هویزه، دشت، گرم سیر مالاریائی، دارای 1500 تن سکنه. آب آن از رود خانه کرخه، محصول آنجا غلات برنج لبنیات شغل اهالی آن زراعت و گاومیش داری است راه در تابستان اتومبیل رو با قایق بسوسنگرد به سنان رفت و آمد می نمایند، دبستان دارد. ساکنین از طایفۀ عشایر سواری هستند. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 6)
لغت نامه دهخدا
(سَ)
سگستان. سجستان. (نزهه القلوب ص 142)
لغت نامه دهخدا
(سِ)
سه سه. (آنندراج)
لغت نامه دهخدا
(رَ)
دم. دنبال. دنب. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(سُمْ)
سنبنده. سوراخ کننده:
سم اسب سنبان زمین کرد پست
گروها گره را گراهون شکست.
اسدی
لغت نامه دهخدا
(سَ)
گرسنه. (منتهی الارب) (غیاث) (دهار) (مهذب الاسماء) (از آنندراج) (اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
دهی جزء دهستان وسط بخش شهرستان تهران، دارای 396 تن سکنه است. آب آن از چشمه سار و سگران و محصول آن چای، غلات، یونجه، میوه جات است. شغل اهالی زراعت است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 1)
لغت نامه دهخدا
(سَ)
نام آبی است. (معجم البلدان) :
لولا بنی ّ ما حضرت سحبان
و لا اخذت أجره من انسان.
؟ (از معجم البلدان)
لغت نامه دهخدا
(سَ)
نیک برنده و کشندۀ هر چیز. (منتهی الارب). جرّاف. (اقرب الموارد) ، باقی آب در مشک. (مهذب الاسماء) (دهار)
لغت نامه دهخدا
(سَ)
نام محله ای است به ری و گفته اند که جای بسیار باصفایی است که از وسط آن نهری جاری می شود و طرفین نهر پر از اشجار بهم پیچیده و بهم پیوسته میباشد. بازارهایی هم دارد. (از معجم البلدان)
لغت نامه دهخدا
(سُ)
اسب نری بود. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(سَ)
بستۀ کوچکی که بر روی بار گذارند و سربار، پرتگاه و نشیب. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
پادشاهزاده سابان از سرداران دواخان بن براق (از امرای اولوس جغتای) است و بسال 696 در حملۀ دوا به کوسویه و فوشنج همراه او بوده است، و نیز از سرکردگان سپاه امیر نوروز بوده است، رجوع به تاریخنامۀ هرات ص 409 و 423 شود
لغت نامه دهخدا
دیر سابان در حلب واقع است و معنی آن دیر جماعت است، حمدان اناری گوید:
دیر عمان و دیرسابان
هجن غرامی و زدن اشجانی،
(تاج العروس)
لغت نامه دهخدا
(سَ)
عمل سگبان:
برای پرورش جسم، جان چه رنجه کنم
که حیف باشد روح القدس بسگبانی.
رودکی.
سگبانی تو همی گزینم
در جنب سگان از آن نشینم.
نظامی
لغت نامه دهخدا
تصویری از سغبان
تصویر سغبان
گرسنه مرد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سگبانی
تصویر سگبانی
نگهبانی و حفاظت سگ
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سگان
تصویر سگان
اکالیب
فرهنگ واژه فارسی سره