کارد. (از منتهی الارب) (آنندراج) (غیاث) (ترجمان القرآن ترتیب عادل بن علی ص 57) (از دهار) : از من چو خر ز شیر مرم چندین ساکن سخن شنو که نه سکینم. ناصرخسرو (دیوان چ تهران ص 73). امروز درین دولت و این ملک مهیا هر قوم که آیند به کین آخته سکین. معزی. ز بسکه دیدۀ عشاق در تو حیران است ترنج و دست به یک بار میبرد سکین. سعدی (دیوان چ مصفا ص 728)