جدول جو
جدول جو

معنی سکین

سکین
(سِکْ کی)
کارد. (از منتهی الارب) (آنندراج) (غیاث) (ترجمان القرآن ترتیب عادل بن علی ص 57) (از دهار) :
از من چو خر ز شیر مرم چندین
ساکن سخن شنو که نه سکینم.
ناصرخسرو (دیوان چ تهران ص 73).
امروز درین دولت و این ملک مهیا
هر قوم که آیند به کین آخته سکین.
معزی.
ز بسکه دیدۀ عشاق در تو حیران است
ترنج و دست به یک بار میبرد سکین.
سعدی (دیوان چ مصفا ص 728)
لغت نامه دهخدا