جدول جو
جدول جو

معنی سکین - جستجوی لغت در جدول جو

سکین
کارد
تصویری از سکین
تصویر سکین
فرهنگ لغت هوشیار
سکین
((س کُِ))
کارد، چاقو، جمع سکاکین
تصویری از سکین
تصویر سکین
فرهنگ فارسی معین
سکین
کارد، چاقو
تصویری از سکین
تصویر سکین
فرهنگ فارسی عمید

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از سکینه
تصویر سکینه
(دخترانه)
آرامش، آهستگی، نام دختر امام حسین (ع)
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از سکینه
تصویر سکینه
آرامش و آهستگی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سکینه
تصویر سکینه
وقار، طمانینه، مهابت، آرامش، آهستگی
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از سکینه
تصویر سکینه
((سَ نَ یا نِ))
آرام، آرامش، وقار، آن چه که به دل آرامش و اطمینان بخشد
فرهنگ فارسی معین
تصویری از تسکین
تصویر تسکین
آرامش
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از تسکین
تصویر تسکین
خفه کردن، آرام دادن کسی را، آسایش و راحت و آرامی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تسکین
تصویر تسکین
آرام کردن، آرامش دادن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از مسکین
تصویر مسکین
فقیر، بینوا، درویش، بی چیز، بیچاره، درمانده
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از مسکین
تصویر مسکین
درویش و آنکه هیچ ندارد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تسکین
تصویر تسکین
((تَ))
آرام کردن، ساکن کردن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از مسکین
تصویر مسکین
((مِ))
فقیر، تنگدست
فرهنگ فارسی معین
تصویری از تسکین
تصویر تسکین
Alleviation, Assuagement, Easement
دیکشنری فارسی به انگلیسی
облегчение
دیکشنری فارسی به روسی
Linderung, Erleichterung
دیکشنری فارسی به آلمانی
полегшення , полегшення
دیکشنری فارسی به اوکراینی
soulagement, apaisement
دیکشنری فارسی به فرانسوی
การบรรเทา , การบรรเทา
دیکشنری فارسی به تایلندی
pengurangan, penenangan
دیکشنری فارسی به اندونزیایی
उपशमन , राहत
دیکشنری فارسی به هندی
הקלה , הקלה , רגיעה
دیکشنری فارسی به عبری
hafifletme, yatıştırma, rahatlama
دیکشنری فارسی به ترکی استانبولی
kupunguza maumivu, utulivu, faraja
دیکشنری فارسی به سواحیلی
উপশম , প্রশমিতি , প্রশান্তি
دیکشنری فارسی به بنگالی