جدول جو
جدول جو

معنی سکین - جستجوی لغت در جدول جو

سکین
کارد، چاقو
تصویری از سکین
تصویر سکین
فرهنگ فارسی عمید
سکین
(سِکْ کی)
کارد. (از منتهی الارب) (آنندراج) (غیاث) (ترجمان القرآن ترتیب عادل بن علی ص 57) (از دهار) :
از من چو خر ز شیر مرم چندین
ساکن سخن شنو که نه سکینم.
ناصرخسرو (دیوان چ تهران ص 73).
امروز درین دولت و این ملک مهیا
هر قوم که آیند به کین آخته سکین.
معزی.
ز بسکه دیدۀ عشاق در تو حیران است
ترنج و دست به یک بار میبرد سکین.
سعدی (دیوان چ مصفا ص 728)
لغت نامه دهخدا
سکین
(سُ کَ)
گورخر. حمار الوحش. (ذیل اقرب الموارد). خر سبک تیزرو. (منتهی الارب) (آنندراج)
لغت نامه دهخدا
سکین
کارد
تصویری از سکین
تصویر سکین
فرهنگ لغت هوشیار
سکین
((س کُِ))
کارد، چاقو، جمع سکاکین
تصویری از سکین
تصویر سکین
فرهنگ فارسی معین

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از سکینه
تصویر سکینه
(دخترانه)
آرامش، آهستگی، نام دختر امام حسین (ع)
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از مسکین
تصویر مسکین
فقیر، بینوا، درویش، بی چیز، بیچاره، درمانده
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از سکینه
تصویر سکینه
وقار، طمانینه، مهابت، آرامش، آهستگی
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از تسکین
تصویر تسکین
آرام کردن، آرامش دادن
فرهنگ فارسی عمید
(سُ کَ نَ)
بنت الحسین بن علی بن ابیطالب علیهم السلام. اسم آن مخدره آمنه و آمینه و امامه و امیه دانسته شده و لقب وی سکینه میباشد و از طرف مادرش رباب بدان ملقب بوده است. سکینه ازپردگیان خانوادۀ رسالت و نسوان بزرگ اسلام و از اخلاق فاضله و آداب مرضیه و صفات حمیده و از وفور عقل و دانش و جود و کرم و بخشش در مقامی بس بلند و در فنون فصاحت و بلاغت و سخن سنجی از اساتید وقت و سیدۀ زنان عصر خود و اجمل و اکمل ایشان بود و آستان قوی البنیانش مرجع ادبا و فضلا و شعرا و ارباب کمال بود و شعرا و مشاهیر اهل سخن اشعار و نتایج طبع خود را از نظر آن خاتون میگذرانده و شعرا به صله های فراوان نایل میگردیدند و در داوران به نظر داوری وی تسلیم و متقاعد میگشتند و در وصف دو مخدره سکینه و رباب گفته شده:
کأن اللیل موصول بلیل
اذا زارت سکینه و الرباب.
وفات حضرت سکینه علیهاالسلام بنوشتۀ ابن خلکان روز پنجشنبه 5 ربیع الاول سال 117 هجری قمری در مدینۀ منوره وقوع یافته. وی درسال 116 در مکه بوده است. (از ریحانه الادب ج 2 صص 208- 210). و رجوع به اعلام النساء ج 2 از صص 202- 224 شود
لغت نامه دهخدا
(سَ نَ)
آرام و آسایش و آهستگی. (غیاث). سکینه: چون دید که سفینۀ نوح بسلامت بر جودی فراغ قرار گرفت سکینت دل و طمأنینت خاطر او برفت. (ترجمه تاریخ یمینی). رجوع به سکینه شود
لغت نامه دهخدا
تصویری از سکینه
تصویر سکینه
آرامش و آهستگی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مسکین
تصویر مسکین
درویش و آنکه هیچ ندارد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تسکین
تصویر تسکین
خفه کردن، آرام دادن کسی را، آسایش و راحت و آرامی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مسکین
تصویر مسکین
((مِ))
فقیر، تنگدست
فرهنگ فارسی معین
تصویری از تسکین
تصویر تسکین
((تَ))
آرام کردن، ساکن کردن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از سکینه
تصویر سکینه
((سَ نَ یا نِ))
آرام، آرامش، وقار، آن چه که به دل آرامش و اطمینان بخشد
فرهنگ فارسی معین
تصویری از تسکین
تصویر تسکین
آرامش
فرهنگ واژه فارسی سره
آرام، آرامش، طمانینه، قرار، آرامش خاطر، سکنیت، وقار
متضاد: تلاطم
فرهنگ واژه مترادف متضاد
تصویری از تسکین
تصویر تسکین
Alleviation, Assuagement, Easement
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از تسکین
تصویر تسکین
soulagement, apaisement
دیکشنری فارسی به فرانسوی
تصویری از تسکین
تصویر تسکین
הקלה , הקלה , רגיעה
دیکشنری فارسی به عبری
تصویری از تسکین
تصویر تسکین
उपशमन , राहत
دیکشنری فارسی به هندی
تصویری از تسکین
تصویر تسکین
pengurangan, penenangan
دیکشنری فارسی به اندونزیایی
تصویری از تسکین
تصویر تسکین
การบรรเทา , การบรรเทา
دیکشنری فارسی به تایلندی
تصویری از تسکین
تصویر تسکین
verlichting
دیکشنری فارسی به هلندی
تصویری از تسکین
تصویر تسکین
alívio
دیکشنری فارسی به پرتغالی
تصویری از تسکین
تصویر تسکین
alivio
دیکشنری فارسی به اسپانیایی
تصویری از تسکین
تصویر تسکین
sollievo
دیکشنری فارسی به ایتالیایی
تصویری از تسکین
تصویر تسکین
减轻 , 缓解
دیکشنری فارسی به چینی
تصویری از تسکین
تصویر تسکین
ulga, ukojenie
دیکشنری فارسی به لهستانی
تصویری از تسکین
تصویر تسکین
полегшення , полегшення
دیکشنری فارسی به اوکراینی
تصویری از تسکین
تصویر تسکین
Linderung, Erleichterung
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از تسکین
تصویر تسکین
облегчение
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از تسکین
تصویر تسکین
緩和 , 緩和
دیکشنری فارسی به ژاپنی