جدول جو
جدول جو

معنی سفیدکرده

سفیدکرده
(فَ دَ / دِ)
برنگ سفید درآورده. رجوع به سفید کردن شود، بو داده شده. پوست بازگرفته: بگیرند مغز بادام شیرین سفیدکرده نیم من، مغز دانه زردآلوی تلخ سفیدکرده ده استار و کنجد سفیدکرده. (ذخیرۀ خوارزمشاهی)
لغت نامه دهخدا