جدول جو
جدول جو

معنی سرگرم

سرگرم
(سَ گَ)
مشغول و در چراغ هدایت بجد در کاری مشغول شونده. (آنندراج) (غیاث اللغات) :
در میان آب و آتش همچنان سرگرم تست
این دل زار و نزار و اشکبارانم چو شمع.
حافظ.
دختر رز گر همه باشد مشو سرگرم او
در طریق عشق بازی امت یعقوب باش.
محمدقلی سلیم (از بهار عجم).
، مست. (غیاث اللغات). مردان سرخوش. (آنندراج) :
عاشقان از می ته شیشۀ دل سرگرم اند
چشم مخمور تو سرمست قدح پیمایی است.
میرزا رضی دانش (از آنندراج)
لغت نامه دهخدا