جدول جو
جدول جو

معنی سرخاب

سرخاب
(سُ)
ابن مهرمردان. از ملوک کیوسیه که مدت بیست سال حکومت کرد. (ترجمه سفرنامۀ مازندران و استراباد رابینو ص 180). از ششمین اسپهبدان طبرستان. (حبیب السیر چ تهران)
نام یکی از نجبای ایران معاصر پیروز یزدگرد. (ولف) :
یکی پارسی بود بس نامدار
که سرخابش خواندی همی شهریار.
فردوسی (شاهنامه چ بروخیم ج 1 ص 2270)
سهراب پسر رستم را نیز سرخاب میگفته اند. (برهان). نام پسر رستم که به سهراب مشهور شده است. (آنندراج). نام پسر رستم که او را سهراب هم نام است. (غیاث)
ابن قارون. از ملوک کیوسیه فرزند سرخاب بوده، در سنۀ 466 هجری قمری وفات یافت. (ترجمه سفرنامۀ مازندران و استراباد رابینو ص 181)
نام پسر افراسیاب که او را سرخه گفتندی. (آنندراج)
لغت نامه دهخدا