جدول جو
جدول جو

معنی ستی

ستی
(سَ)
فولاد و آهن. (برهان) (غیاث). آهنی سخت بود مانند پولاد. (فرهنگ اسدی نخجوانی). آهن و پولاد (آنندراج) :
زمین چون ستی بینی و آب رود
بگیرد فراز و بیاید فرود.
ابوشکور.
، ظاهراً از ریشۀاوستایی ’سنئیثیش’ (ابزار جنگ) و ظاهراً ’ستی’ مصحف ’سنی’ است. (حاشیۀ برهان قاطع چ معین). نوعی از نیزه و سنان. (برهان) (آنندراج). و نوعی از نیزه و سنان آهنی باشد سخت چون پولادو بر سر تیر و داس نهند. (صحاح الفرس). شمس فخری درفرهنگ معیار جمالی بفتح نون آورده و با نی و کی قافیه کرده، و در لغت ستی آهنی باشد که بر سر نیزه یا داس نهند و معنی سنان از آن فهمیده میشود و قطعه اش این است:
شاه ایام شیخ ابواسحاق
ای کلاه تو رشک افسر کی
آفتاب از خجالت رایت
هر سپیده دمی برآرد خوی
آب در حلق بدسگالانت
عجب است ار نمی شود چو ستی.
(از انجمن آرا).
، بزبان هندی زن را گویند که خود را با شوهر خود که مرده باشد در آتش اندازد و بسوزد. (برهان) (آنندراج)
لغت نامه دهخدا