عمل سازنده. سازنده بودن، بنّایی، صانعی. عاملی، عمل جاعل، عمل سازنده و نوازندۀ یکی از آلات موسیقی. ساززنی. نوازندگی. نواپیشگی. خنیاگری. مطربی: به ساز جهان برد سازندگی نوائی نزد جز نوازندگی. نظامی. ، سازواری. سازگاری. هم آهنگی: و میان ایشان (میان عناصر، خدای تبارک و تعالی) صلحی کرد تا مدتی، و سازندگی و سازگاری پدید آورد. (ذخیرۀ خوارزمشاهی)، کارگری و کارسازی، اثرکنندگی. (ناظم الاطباء)، اجرای برنامه ای از موسیقی. (استینگاس). رجوع به ساختن شود