مخفف ساده، بی نقش، بی نگار، مقابل منقش، (برهان) (انجمن آرا) (آنندراج) : موم سادم ز مهر خاتم دور خالی از انگبین و از زنبور، نظامی، برای کسوت خدام درگهش خورشید ز چرخ گاه منقش طراز دو گه ساد، شمس فخری (از جهانگیری) (انجمن آرا) (آنندراج)، ، دشت و بیابان و صحرا، (برهان) (جهانگیری)، دشت و صحرای صاف، ساده، (انجمن آرا) (رشیدی) : ز چاه عشق برآمد دلم بساد، چنو بمشک سوده برآورد چاه ساده ز نخ، سوزنی (از رشیدی)، ، خوک نر، گراز، (برهان) (جهانگیری) (رشیدی) (انجمن آرا) (آنندراج) : درختان کشته که داریم یاد بدندان بدو نیمه کردند ساد، اسدی (از رشیدی، جهانگیری، انجمن آرا، آنندراج)، ، ساده، مخفف سائیده: باغ پر از حجله شد راغ پر از حله شد دشت پر از دجله شد کوه پر از مشک ساد، منوچهری (دیوان ص 19)، ، بیریش، (رشیدی)، رجوع به ساده شود، ابله و نادان و ساده دل، (رشیدی)، رجوع به ساده شود، استاد، (برهان) (جهانگیری) (رشیدی) (انجمن آرا) (آنندراج)، مخفف استاد: خلق گشت از قدوم زاهد شاد زانکه او بد به پنددادن ساد، _ (سنائی (از جهانگیری و رشیدی و انجمن آرا و آنندراج)، پسوند مکانی مانند: خسروسادفیروز، خسروساد قباد، خسروساد هرمز، و در این کلمات معرب ’شاد’ است، k05l)