جدول جو
جدول جو

معنی ساج

ساج
مرغی بود که آن را مرغ کنجدخواره گویند، (برهان)، مرغی است کنجدخوار، (انجمن آرا) (آنندراج) (غیاث اللغات) (فرهنگ خطی کتاب خانه مؤلف)، و بعضی مادۀ مرغ کنجدخواره را ساج گویند، (برهان)، مادۀ مرغ کنجدخوارک، (شرفنامۀ منیری) :
چون زاغ شب از گشادن پر
بر بست زبان مرغ دراج
طاوس ملائکه تذروی
کش کبک نمود کمتر از ساج،
خواجه عمید لومکی (از جهانگیری) (انجمن آرا) (آنندراج)،
، تابۀ نان پزی و آن آهنی باشد پهن که نان تنک را بر بالای آن پزند، (برهان)، در ترکی ’ساج’ بهمین معنی است ’جغتائی 333’، و در گیلان نانی را که بر این تابه پخته شود ’نان ساج’ گویند، (حاشیۀ برهان چ معین)، ظرفی ریختگی است که برای سرخ کردن ماهی بکار میرود، (فرهنگ گیلکی)، ظرفی آهنین و مدور قدری محدب که در بعضی جاها نان روی آن پزند و همه جا کلوچه روی آن پخته شود، در لهجۀ گیلکی، زلف یا موی بر گشته بطرف بالا، کاکل، (فرهنگ گیلکی)، در تداول ترکی زبانان به این معنی ساج استعمال میشود، نام خورشی است مانند آش که در آن برنج و اسفناج و نخود و آب غوره کرده و گوشت پخته، نان خورش کنند و در تبرستان متداول و مستعمل است، (آنندراج) (انجمن آرا)
لغت نامه دهخدا