نالۀ زار و حزین. (لغت نامۀ اسدی). آواز حزین و آهسته. زاری و ناله. (برهان) ، بانگ و آواز. (صحاح الفرس). هیاهو. هیابانگ. هلالوش: بوی برانگیخت گل چو عنبر اشهب بانگ برآورد مرغ با ژخ طنبور. منجیک. شاید اینجا ژخ صورتی از زخ مخفف زخم بمعنی ضرب باشد، طعن. گواژه: چون کشف انبوه غوغایی بدید بانگ و ژخ مردمان خشم آورید. رودکی. ، مخفف آژخ، دانه ای باشد سخت و بی درد که در اعضای آدمی بهم میرسد و آن را به عربی ثؤلول گویند. (برهان). زگیل. پالو. (جهانگیری). کار. گوجه