منسوب به زه. حیوان آماده برای بارگیری و آبستنی. حیوانی که استعداد و آمادگی جفت گیری و آبستنی دارد. (فرهنگ فارسی معین)، زاینده. که می زاید. که نتاج آرد: نباید دگر کشت گاو زهی که از مرز بیرون شود فرهی. فردوسی (از یادداشت بخط مرحوم دهخدا). ، حیوان نوزاییده. (فرهنگ فارسی معین) : شنیدم که هجده هزار مادیان زهی داشت (هر یکی را کره ای در دنبال) . (چهارمقاله، از فرهنگ فارسی معین)، آلت موسیقی که دارای وتر باشد. ذوات الاوتار. (فرهنگ فارسی معین). منسوب به زه. وتری. - سازهای زهی، ذوات الاوتار. آلت موسیقی که زه در آن بکار برده اند. رودجامه. (یادداشت بخط مرحوم دهخدا)