- زهی
- تحسین، آفرین، احسنت
معنی زهی - جستجوی لغت در جدول جو
- زهی
- کلمۀ تحسین، خوشا، به به، چه خوب، چه خوش، آفرین، خهی،
برای مثال زهی خجسته زمانی که یار بازآید / به کام غم زدگان غم گسار بازآید (حافظ - ۴۷۸)
ویژگی هر آلت موسیقی دارای زه، زه دار
باردار، آبستن، حیوان آماده برای آبستن شدن، مادیان تازه زاییده
- زهی
- هر سازی که دارای زه باشد
- زهی
- حیوان آماده برای آبستن شدن، حیوان نو زاییده
- زهی ((زِ))
- از ادات تحسین به معنای آفرین !، از ادات تأسف به معنای افسوس !
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
(پسرانه)
فرهنگ نامهای ایرانی
نام یکی از شعرای عرب در دوران جاهلیت، نام چندتن از شخصیتهای تاریخی از جمله نام یکی از یاران حسین (ع) که در روز عاشورا به شهادت رسید، از شخصیتهای شاهنامه، نام دلاوری ایرانی در سپاه کیخسرو پادشاه کیانی
بسیار پارسا اهرو اشوک اندک، تنگخو، کمخوار، رودبار تنگ
بازداری
خالی
نیکوئی و خوبی، خوشی و بهتری
خردمند، عاقل
خود گرفتن سر سنگینی
درخشان و پرفروغ
بار کردن کسی را
رونده، راه افتاده، مسافر، راهی
خاک، ملک زمین های مزروعی. یا زمین خسته زمینی که در زیر دست و پای مردم و چاروا نرم شده باشد، یا زمین مرده زمینی که درآن رستنی نروید یا به (بر) زمین زدن بر زمین انداختن شی یا شخصی را، مغلوب کردن یا به (بر) زمین نواختن به زمین زدن، یا زمین از زیر پای کشیدن دیوانگان را ببازی بازی ترساندن، یا زمین به دندان گرفتن اظهار عجزو فروتنی کردن
جهمرزی مرزیدن (زنا کردن) آوند کوچک، خیکچه جفت گردیدن مرد و زن به طور نامشروع. توضیح: مواقعه نامشروع مرد و زن مشروط بر این که وطی بشبهه نباشد و عمدا عمل صورت گرفته باشد، یا زنا محسنه زنا با زن شوهر دار
پاکیزه، پاک از فساد، طیب، طاهر
تازگی و شکوفه گیاه
دور کردن چیزی را، پوشیدن راز از کسی
خوار گرداندن خواراندن، سر کوفت زدن، آکجویی ناچیز منسوب به زر ساخته از زر زرین طلایی، پارچه ای که پودهای آن از طلاست: زربفت
بدست آوردن نتیجه از در آمیختن نر و ماده نتایج تخم گیری
خودپسندی، دروغ، تازگی و شادابی
بوی بد، پیه
سپید شدن تابان شدن
کوفتن، خاک برخیزاندن باد شیر زنان یا جانوران نو زاییده آغوز فله
پیش افتادن پیش گرفتن، به نشانه نخوردن، بیهودگی (بطلان) هامون سبک و شتابان
سبک گردیدن، سبک یافتن باد چیز را و سبک بردن آن
تولد، زائیده شدن، زایش