جدول جو
جدول جو

معنی زنا

زنا
(زِ)
جمع شدن با زن بطور حرامی و روسپی بارگی که جهمرز نیز گویند. (ناظم الاطباء). برابر با زناء عربی. رجوع به زناء شود. (از فرهنگ فارسی معین) :
چو بیدادگر شد جهاندار شاه
به گردون نتابد ببایست ماه...
زنا وریا آشکارا شود
دل نرم چون سنگ خارا شود.
فردوسی.
گر احمد مرسل پدر امت خویش است
جز شیعت و فرزند وی اولاد زنااند.
ناصرخسرو.
زنا و مسخره جور و محال و غیبت و دزدی
دروغ و مکر وعشوه، کبر و طراری و غمازی.
ناصرخسرو.
زنا بود که سخن را به اهل جهل دهی
زنا مکن که نه خوبست زی خدای، زنی.
ناصرخسرو.
- اولاد زنا، ولدالزنا. حرام زاده. زادغر و پسندره. خشوک. (ناظم الاطباء). رجوع به زناء شود.
- زنازاده، ولدالزنا. خشوک. ابن البغی. ابن المسافحه. حرام زاده. (یادداشت بخط مرحوم دهخدا). نغل. نغیل. (از منتهی الارب). فرزند زنا و حرام زاده. (ناظم الاطباء).
- زناکار، ترجمه زانی است. (آنندراج). روسپی باره. زانی. (ناظم الاطباء). زانی. فاجر. تبهکار. (یادداشت بخط مرحوم دهخدا). لفظی است که هم بر مرد و هم بر زن... اطلاق شود. شریعت موسی، قوم اسرائیل را منع می کندکه دختران خود را به زنا وادارند و اگر دختر کاهنی زنا کند باید سوخته شود و زن زانیه بر حسب شریعت نجس بود، چنانکه اسم وی را به اسم سگ قرین ساخته می فرماید: ’اجرت فاحشه و قیمت سگ را به خانه خدا میاور’. (قاموس کتاب مقدس).
- زناکاری، روسپی بارگی و زنا و جماع غیرمشروع و جهمرز. (ناظم الاطباء).
- زنا کردن، سفاح. بغا. عنت. مسافحه. تسافح. اسواء. عهر. عهاره. عهور. عهوره. (یادداشت بخط مرحوم دهخدا). جماع نامشروع:
ور زنا می کرد چون کس نیست از روی قیاس
هر دو را کشتن چو یکدیگر چرا آمد جزا.
ناصرخسرو.
- زناگر، زناکننده. زانی:
عیار پیشه جوانی زناگری دزدی
همی کشیدش هر روز رشته در سوفار.
سوزنی (یادداشت بخط مرحوم دهخدا).
- زنای محصنه، زنا با زن شوهردار. (فرهنگ فارسی معین)
به لغت حجاز مجامعت با زن بطور حرامی. (ناظم الاطباء). رجوع به مادۀ بعد شود
لغت نامه دهخدا