جدول جو
جدول جو

معنی زنء

زنء
(تَ مَعْ عُ)
پناه گرفتن بکسی، برآمدن بر کوه، کم شدن و درهم گشتن سایه، قریب شدن. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) : زنئت الخمسین، نزدیک به پنجاه رسیدم. (ناظم الاطباء) (از منتهی الارب) ، شادمان گردیدن، بشتافتن، دوسیدن به زمین. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) ، خبه کردن. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) ، به شتاب گرفتن بول و غائط. یقال: زنا بوله، ای احتقن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (آنندراج) (از اقرب الموارد). لازم و متعدی. (اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا