آنچه از طعام بهر کسی نگاهدارند. (غیاث اللغات). طعام و خوردنی که شخص میهمان از مجلس ضیافت با خود ببرد. (ناظم الاطباء). آنچه برگیرند با خود از مائدۀ دوستی یا خویش خود را یا دیگری را. (یادداشت بخط مرحوم دهخدا). زله. ولیمۀ مهمانی و عروسی. (فرهنگ فارسی معین) : شیخ ما گفت اصل زله از اینجاست که مصطفی، ما را از آنجا زله آورد از نزدیک دوست اکنون زله از خانه دوستان باید کرد نه از خانه بیگانگان. (اسرارالتوحید). و چون دعوتی بودی، کاسۀ خوردنی و قلیه و شیرینی ازبهر زلۀ من از مطبخ روان بودی. (اسرار التوحید). رای اقضی القضاه اگر خواهد زله پیش از نکاح بفرستد. خاقانی. عیسیم از بیت معمور آمده وز خوان خلد خورده خوان و زله اخوان را ز خوان آورده ام. خاقانی. از خوان دل چو برگ سدابی بیافتی بفرست زله ای سوی اخوان صبحگاه. خاقانی. تلطفی فرمای که از مائدۀ کرام بی زلۀ اشباع بر نتوان خاست. (سندبادنامه ص 168). از سر خوانی که رطب خورده ای از پی ما زله چه آورده ای. نظامی. غم هر کس، کسی را درنگیرد که مهمان زلۀ غم برنگیرد. امیرخسرو دهلوی. - زله کردن، فرستادن طعام و خوردنی از مجلس ضیافت برای کسی: دگر از پی دوستان زله کرد که حلوا به تنها نشایست خورد. نظامی. ، در عربی، طعامی باشد که مردم فرومایه از جایی بردارند و برند. (برهان) (آنندراج). پس خورده و طعامی که مردم فرومایه از جایی بردارند. (غیاث). و به این معنی با لفظ گذاشتن و داشتن و بستن و ربودن مستعمل است. (از آنندراج). طعامی که مردم فرومایه از جایی بردارند و با خود برند. (فرهنگ فارسی معین). - زله برداشتن، ریزۀ طعام برداشتن. پس ماندۀطعامی را جمع کردن و بردن: مائده از آسمان شد عائده چونکه گفت انزل علینا مائده باز گستاخان ادب بگذاشتند چون گدایان زله ها برداشتند کرد عیسی لابه ایشان را که این دائم است و کم نگردداز زمین بدگمانی کردن و حرص آوری کفر باشد نزد خوان مهتری. مولوی (مثنوی چ خاور ص 4). - زله بستن، عمل زله برگرفتن از خوان: ز خواب سردر منزل تواند زله ها بستن سبکسیری که جای توشه دامن بر کمر بندد. صائب (از آنندراج). - زله بند، کسی که طعام پس ماندۀ یک وقت را به وقت دیگر نگاهدارد. (غیاث) (از آنندراج) : که زله بند نباشند مردم اوباش. ؟ (یادداشت بخط مرحوم دهخدا). - زله خوار، زله خور. ریزه خوار. آنکه پس ماندۀ طعامی را از خوان برگیرد: زله خوار تیغ و مور خوان اوست وحش و طیر و انس و جان در شرق و غرب. خاقانی. ما زله خوار مائدۀ میر حاجبیم نعمان روزگار طفیلی خوان ماست. خاقانی. ما را دلی است زله خور خوان صبحگاه جانی است خاک جرعۀ مستان صبحگاه. خاقانی. - زله ربای، زله کش. رباینده ریزه های خوان. برگیرندۀ پس ماندۀ طعامی از خوان: انس و پریش چون ملک، زله ربای مائده دام و ددش چو مورچه هدیه فزای مملکت. خاقانی (دیوان چ سجادی ص 462). رجوع به ترکیب زله کش شود. - زله کش، برگیرندۀ پس ماندۀ طعامی از خوان. زله ربای. ربایندۀ ریزه های خوان: با خویشتن آورده بهر مائده ای بر کاسه شکنان زله کشان لقمه ربایان. سوزنی. رجوع به ترکیب زله ربای شود