جدول جو
جدول جو

معنی زردرخ

زردرخ
(زَرُ)
آنکه صورتش زردرنگ و پریده باشد. (فرهنگ فارسی معین) ، کنایه از شرمنده و منفعل باشد. (برهان) (انجمن آرا) (از ناظم الاطباء) (فرهنگ فارسی معین). خجل و منفعل (آنندراج) :
خوشطبعم از عطات ولی زردرخ ز شرم
حلوا به خوان خواجه مزعفر نکوتر است.
خاقانی.
، کنایه از ترسنده و ترسناک هم هست. (برهان) (ناظم الاطباء). ترسان. هراسان. (آنندراج) (از فرهنگ فارسی معین) ، کنایه از عاشق. (غیاث اللغات)
لغت نامه دهخدا