جدول جو
جدول جو

معنی زر

زر
(تَ مَتْ تُ)
گویک بستن پیراهن را. (منتهی الارب) (آنندراج) (از ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). افکندن یا انداختن یا بستن دگمه و گویک گریبان. (یادداشت بخط مرحوم دهخدا) ، راندن. (تاج المصادر بیهقی) (ناظم الاطباء) (آنندراج) (از اقرب الموارد). راندن و دور کردن سپاه را با شمشیر. (ناظم الاطباء) ، نیزه زدن. (منتهی الارب) (آنندراج) (از ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) ، موی برکندن. (منتهی الارب) (آنندراج) (از اقرب الموارد). برکندن پشم و مانند آن را. (ناظم الاطباء) ، دندان گرفتن. (تاج المصادر بیهقی). گزیدن به دندان. (منتهی الارب) (آنندراج) (از ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) ، تنگ کردن هر دو چشم، سخت گرد آوردن. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) ، نگریستن یا حرکت دادن متاع را. (منتهی الارب) (آنندراج). تکان دادن متاع را. (ناظم الاطباء). نگریستن متاع را. (از اقرب الموارد). والفعل من نصر. (منتهی الارب) ، زیاد شدن عقل. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). زیاد شدن عقل و تجارب مرد. (از اقرب الموارد) ، (از باب سمع) زبر دستی کردن و تعدی کردن فلان بر خصم خود. (ناظم الاطباء). تعدی کردن بر خصم. (از اقرب الموارد) ، عاقل گردیدن زید پس از آنکه حماقت داشت. (ناظم الاطباء). عاقل شدن بعد گولی و حمق. (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا