جدول جو
جدول جو

معنی زخمگه

زخمگه
(زَ گَهْ)
جای فرود آمدن شمشیر و دیگر آلات جارحه. مضرب سیف. زخمگاه. رجوع به زخم و زخمگاه و زخمه گاه شود، نشانه. هدف. غرض. زخمگاه:
از خط این دایره در خط مباش
زخمگه چرخ مخطط مباش.
نظامی.
ای زخمگه ملامت من
هم قافلۀ قیامت من.
نظامی.
رجوع به زخمگاه و زخمه گاه و زخم شود.
، جای زخم. محلی از بدن که قبلاً مجروح بوده و اکنون التیام یافته. محل ریش:
درستی بود زخمها را ز خون
ولی زخمگه موی نارد برون.
نظامی.
رجوع به زخم شود
لغت نامه دهخدا