جدول جو
جدول جو

معنی زبانی

زبانی
(زَ)
منسوب به زبان. (ناظم الاطباء) ، شفاهی. ضد کتبی. مطلبی که کسی بکسی پیغام کند بدون آنکه بنویسد. (ناظم الاطباء). شفاهاً. بمشافهه. لساناً. بزبان. زباناً. (در تداول عامه) : زبانی هم بگو گذشته از آنکه نوشته ای، ظاهری. صوری. مقابل حقیقی، قلبی، معنوی، واقعی و باطنی:
هر چند به دل دوست نداری ما را
قربان محبت زبانیت شوم.
؟
، مانند زبان، منسوب به زبانه. (ناظم الاطباء)
نسبت است به بنوزبان، بطنی از تمیم. (از نهایه الارب قلقشندی چ ابراهیم انباری ص 268 بنقل از اثیرالدین ابوحیان)
لغت نامه دهخدا