فارسیان زبانی ّ واحد زبانیه را بتخفیف یا و بهمان معنی بکار برند و جمع آنرا زبانیان آرند. (از آنندراج) (غیاث اللغات). مرد متمرد. (از آنندراج) (ناظم الاطباء) ، مرد محافظ جان. (ناظم الاطباء) ، مالک دوزخ. دوزخبان. موکل دوزخ. (ناظم الاطباء) (از آنندراج) (غیاث اللغات). فرشتۀ دوزخ: جهانداری که هرگه کو برآرد تیغ هندی را زبانی را بدوزخ، دربپیچد ساق بر ساقش. منوچهری. چون زبانی اندر آتش چون سلحفات اندر آب چون نعایم در بیابان چون بهایم در قرن. منوچهری. و گر باد خلقش وزد بر جهنم زبانی مقامات رضوان نماید. خاقانی. صبح ظفر تیغ اوست حوروش روضه رنگ روضۀ دوزخ اثر حور زبانی عقاب. خاقانی. بیابانی از آتشین جوش او زبانی سخن گفته در گوش او. نظامی. چون شنیدند کان فرشته سرشت چه بلادید از آن زبانی زشت. نظامی. هریکی آتشی گرفته بدست منکر و زشت چون زبانی مست. نظامی. رجوع به زبانیان و زبانیه شود