جمع واژۀ رأب. (از ناظم الاطباء). (منتهی الارب). رجوع ب-ه رأب شود. رؤبه. کفشیر و چوب پاره که بدان پیوند کنند بر خنور شکسته. (از آنندراج). رجوع به رأب شود، جمع واژۀ رؤبه. (منتهی الارب) (اقرب الموارد). رجوع به رؤبه شود، مصلح: هو رئاب بنی فلان، ای مصلحهم. (اقرب الموارد). (ر) {{اسم خاص}} ابن حنیف بن رئاب بن حارث بن امیه بن زید الانصاری. صحابی بدری است. (از منتهی الارب) (از تاج العروس). او در جنگ بدر شرکت کرد و در روز بئر معونه کشته شد. (از الاصابه ج 2قسم 1)