معنی ریه - لغت نامه دهخدا
معنی ریه
- ریه
(تَ) - وری. (ناظم الاطباء). افروخته شدن آتش. (منتهی الارب) ، آتش جستن از آتش زنه. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد). بیرون شدن آتش از آتش زنه. (تاج المصادر بیهقی). رجوع به وری ّ شود، آگنده شدن مغز استخوان. (تاج المصادر بیهقی) ، بخوردن ریم جوف مردم را. (تاج المصادر بیهقی)
ناپدیدشدن سراب. (ناظم الاطباء) (آنندراج). نمودن و ناپدیدشدن: راه السراب. (منتهی الارب) ، آمدن و رفتن مرد. (از اقرب الموارد) (از معجم البلدان)
لغت نامه دهخدا