فزونی و فضل. گویند: لهذا علی ذاک ریم. (از اقرب الموارد) (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). فزونی و فضل. (آنندراج). زیاده. (دهار) ، سربار میان دو تنگ بار. سرباری. علاوه، کوه خرد. (از منتهی الارب) (از ناظم الاطباء) (از آنندراج) (از اقرب الموارد) ، قبر و گور. (ناظم الاطباء). گور یا وسط گور. (منتهی الارب) (آنندراج) (از اقرب الموارد). گور. (دهار) (مهذب الاسماء) ، دوری. (ناظم الاطباء) (منتهی الارب) (آنندراج) ، آهوی سپید یا آهوبره. ج، آرام. (آنندراج) (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). آهوی سپید خالص. (دهار) (از اقرب الموارد) ، به لغت عربی نباتی است سپید و سیاه، سیاه آن گلش زرد و میوۀ آن مانند لوبیاو دانۀ او مثل دانۀ عدس. و قسم سپید او را ثمر و شاخ و گل مانند قسم سیاه ولی رنگ شاخهای آن سپید است. (از تحفۀ حکیم مؤمن) ، آخر روز تا درآمد تاریکی. (از اقرب الموارد) (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) ، یک ساعت دراز، گویند: قد بقی ریم من النهار. (از اقرب الموارد) (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (آنندراج). (از مهذب الاسماء) ، کجی بار شتر. (ناظم الاطباء) (از منتهی الارب) (آنندراج) ، بهره و یا استخوان که پس از قسمت جزور باقی ماند و آن را به جزار دهند. (ناظم الاطباء) (منتهی الارب) (آنندراج) (از اقرب الموارد). استخوان مانده. (دهار) ، پایۀ نردبان. (ناظم الاطباء) (منتهی الارب) (آنندراج) (از اقرب الموارد) ، زمین فراخ بی کشت. (از اقرب الموارد)