جدول جو
جدول جو

معنی رهن

رهن
(تَ لَمْ مُ)
گرو کردن چیزی را نزد کسی. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد) (آنندراج) (از ناظم الاطباء). گرو کردن و گرو دادن. (غیاث اللغات) ، بلند کردن زبان را و بازداشتن از ذکر خیر آن را. (از منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) ، ثابت و برقرار ماندن چیزی. (از اقرب الموارد) (ناظم الاطباء). ثابت و دایم گردیدن. (آنندراج). دایم شدن. (المصادر زوزنی) (تاج المصادربیهقی) (دهار) (از اقرب الموارد) ، لاغرشدن، ثابت و دایم داشتن. (آنندراج)
لغت نامه دهخدا