جدول جو
جدول جو

معنی رهبر

رهبر
(زِ / زْدَ / دِ)
ره برنده. رهزن. راهزن. راهبر. قاطع طریق. قطاع الطریق. (یادداشت مؤلف). رجوع به راهبر شود، برندۀ راه. راه سپار. رهسپر. رهنورد:
زلزله در زمین فتاد و خروش
از تکاپوی آن که رهبر.
فرخی.
رهبر و شخ شکن و شاددل و تیزعنان
خوشرو و سخت سم و پاک تن و جنگ آغاز.
منوچهری.
شکیب آوری رهبر و تیزگام
ستوری کش و کم خور و پرخرام.
اسدی.
رجوع به راهبر شود
لغت نامه دهخدا