جدول جو
جدول جو

معنی رومی

رومی
منسوب به روم، (ناظم الاطباء) (منتهی الارب) (از آنندراج) (از شرفنامۀ منیری)، منسوب به روم و به این معنی اخیر جمع آن روم است، گویند: رجل رومی و قوم روم و لیس بین الواحد و الجمع الا الیاء، (ناظم الاطباء)، ساخت روم:
سکندر بیامد میان دو صف
یکی تیغرومی گرفته به کف،
- رومی کلاه، آنکه کلاه رومی در سر دارد:
وگرنه یکی ترک رومی کلاه
به هند و به چین کی زدی بارگاه،
فردوسی،
-، کلاهی که در روم ساخته شود:
سپهبد بیامد به میدان شاه
ابا جوشن و گرز و رومی کلاه،
فردوسی،
سپهبد بیامد ز نزدیک شاه
کمر خواست و خفتان و رومی کلاه،
فردوسی،
- رومی کمر، که کمر ساخت روم دارد:
که رومی کمر شاه چینی کلاه
نشست از بر گاه روزی پگاه،
نظامی،
- رومی نورد، کنایه از آراسته و زیبا:
که در باغ این نقش رومی نورد
گل سرخ رویانم از خاک زرد،
نظامی،
، مردم روم، اهل روم، به مناسبت سفیدی رنگ پوست و آن را شعرا مقابل زنگی آورند به مناسبت سیاهی پوست: یا رومی روم باش یا زنگی زنگ، (یادداشت مؤلف)، و مراد از روم غالباً آسیای صغیر است خاصه در دوران حکومتهای اسلامی چنانکه جلال الدین محمد بلخی را به علت اقامت در آنجا رومی گفته اند:
ابا هریکی مرد شاگرد سی
ز رومی و بغدادی و پارسی،
فردوسی،
چو کرسی نهاد از بر چرخ شید
جهان گشت چون روی رومی سپید،
فردوسی،
از پارسی و تازی و از هندو و از ترک
وز سندی و رومی وز عبری همه یکسر،
ناصرخسرو،
رومیان چون عرب فروگیرند
قبلۀ رومیان کنید امروز،
خاقانی،
خلعت اسکندر رومی مگر
در شه هندوستان پوشیده اند،
خاقانی،
- رومی بچگان، کنایه از اشک چشم، (یادداشت مؤلف) (از ناظم الاطباء) :
خون گریم از دوهندوی چشم
رومی بچگان روان ببینم،
خاقانی،
-، کنایه از گلهاست، (آنندراج)، کنایه از شکوفه و گل است:
ابر از هوا بر گل چکان ماندبه زنگی دایگان
در کام رومی بچگان پستان نور انداخته،
خاقانی (از آنندراج)،
- رومی پرست، پرستندۀ رومی، مراد فیلسوف هندی است که نظامی داستان مباحثات او را با اسکندر رومی آورده است:
دگر باره هندوی رومی پرست
برآورد پولاد هندی به دست،
(اقبالنامه ص 118)،
- رومی رخ، آنکه مانند رومیان روی زیبا دارد، زیباروی:
ز رومی رخ هندوی گوی او
شه رومیان گشته هندوی او،
نظامی،
- رومی سران، کنایه از پهلوانان و سرداران رومی است:
پس پشت ایشان ز رومی سران
زره دار و مردان جنگ آوران،
فردوسی،
- رومی گروه، گروه رومیان، سپاهیان روم:
یکی حمله بردند ازآن سان که کوه
بدرید از آواز رومی گروه،
فردوسی،
- رومی نژاد، رومی نسب، (یادداشت مؤلف) :
مبادا که این مرد رومی نژاد
در آن قالب افتد که هرگز مباد،
نظامی،
- ماه رومی، دوازده ماه زیر همان ماههای بابلی است و سریانیان از بابلیان گرفته اند و پیش ما به ماههای رومی مشهور شده است و ظاهراً سبب آن این است که ترکان عثمانی که روم شرقی را متصرف شدند تا امروز هم بعضی همسایگان آنان را رومی گویند و آنان یعنی عثمانیان به جای محرم وصفر و ... ماههای قمری عرب، این ماههای شمسی بابلی را در امور یومیۀ تواریخ خویش معمول می داشتند و گویاهنوز هم همین گونه است، (یادداشت مؤلف) :
دو تشرین و دو کانون و پس آنگه
شباط و آذر و نیسان ایار است
حزیران و تموز و آب و ایلول
نگه دارش که از من یادگار است،
(نصاب الصبیان)،
، خط روم، خط مردم روم:
نبشتن یکی نه که نزدیک سی
چه رومی چه تازی و چه پارسی،
فردوسی،
، زبان مردم روم:
زبانها نه تازی و نه خسروی
نه رومی نه ترکی و نه پهلوی،
فردوسی،
کس فرستاد و خواند زآن بومش
هم به رومی فریفت از رومش،
نظامی،
- رومی خطاب، که به زبان رومی خطاب کند، که به رومی سخن گوید:
خانه خدایش خداست لاجرمش نام هست
شاه مربعنشین تازی رومی خطاب،
خاقانی،
، غالباً از این کلمه یونانی و افریقی اراده کنند، (یادداشت مؤلف)، آهنگهایی که از مملکت عثمانی به ایران آمده و اغلب وزن دوضربی دارد، (فرهنگ فارسی معین)، نوعی از جامه، (ناظم الاطباء)، جامه ایست، (شرفنامۀ منیری)، نوعی اطلس:
بیاراستم خانه از نعمت تو
به کاکویی و رومی و خسروانی،
فرخی،
از بخشش تو عالم پر جعفری و رکنی
وز خلعت تو گیتی پر رومی و بهایی،
فرخی،
رومی فرستی اطلس مصری دهی عمامه
ختلی براق ابرش ترکی وشاق احور،
خاقانی،
پانصد غلام از ممالیک خاص نزدیک مجلس بایستادند با قباهای رومی، (ترجمه تاریخ یمینی ص 333)،
- دیبای رومی، حریر رومی، پارچۀ ابریشم رومی:
به دیبای رومی بیاراستند
ز گنج مهی جامها خواستند،
فردوسی،
- رومی باف، پارچه ای که در روم بافته باشند:
ارمک و قطنی و عین البقر و رومی باف
ملۀ میلک و لالایی بی حد و شمار،
نظام قاری،
خطی کان خوانی از مخفی قاری
ز رومی باف مولانا نیابی،
نظام قاری،
- رومی پرند، پرند رومی، ابریشم که در روم بافته شده، (ازیادداشت مؤلف)،
-، شمشیر، (یادداشت مؤلف)، تیغ رومی، شمشیر ساخت روم،
- رومی پوش، که از پارچۀ رومی لباس پوشد، که لباس رومی به تن کند:
دخت سقلاب شاه نسرین نوش
ترک چینی طراز رومی پوش،
نظامی،
- رومی طراز، که زینت و سجاف رومی دارد:
چو از نقش دیبای رومی طراز
سر عیبه زینسان گشایند باز،
نظامی،
- رومی قبا، که جامۀ رومی بر تن کند، که جامۀ سپید در بردارد:
شاه رومی قبای چینی تاج
جزیتش داده چین و روم خراج،
نظامی،
- قماش رومی، پارچۀ رومی، پارچۀ بافت روم:
مدح قماش رومی و حسن ثبات آن
بر طاق جامه خانه قیصر نوشته اند،
نظام قاری،
، دشمن، عدو، (یادداشت مؤلف)، شمشیر برنده، (یادداشت مؤلف)، رنگ سرخ، (ناظم الاطباء)، اما استوار نمی نماید، در اصطلاح بنایان سقفی است محدب همانند گنبد، (یادداشت مؤلف)،
- طاق رومی، طاق به طول خشت، مقابل طاق ضربی که قطر آن قطر خشت است، (یادداشت مؤلف)،
، کنایه از سفید است:
این عجب تر که تو وقتی حبشی بودی
رومیی خاستی از گور بدین زودی،
منوچهری،
روز رومی چو شب شود زنگی
گر برونش کنی به سرهنگی،
نظامی،
چون شب و چون روز دورنگی مدار
صورت رومی رخ زنگی مدار،
نظامی،
- رومی و حبش، رومی و زنگی، کنایه از خوشبخت و بدبخت:
اصل آب نطفه اسپید است و خوش
لیک عکس جان رومی و حبش،
مولوی،
- رومی و زنگی، زنگی و رومی، رومی و هندی، کنایه از روز و شب، (از انجمن آرا) (آنندراج) (از برهان) (از شرفنامۀ منیری) :
تا پی ازین زنگی و رومی تراست
داغ جهولی و ظلومی تراست،
نظامی،
برین دو رومی و زنگی گر اعتماد کنی
ز روم تا به دم زنگبار بگشاید،
ظهیر فاریابی (از انجمن آرا)،
-، سیاه و سفید، (ناظم الاطباء) :
رومی و زنگیش چو صبح دورنگ
رزمۀ روم داد و بزمۀ زنگ،
نظامی،
و رجوع به ترکیب رومی و هندی در ذیل همین ماده شود،
- رومی وش،کنایه از روشن و تابان:
بیا ساقی آن می که رومی وش است
به من ده که طبعم چو زنگی خوش است،
نظامی،
- رومی و هندو، رومی و زنگی، کنایه از روز و شب، (از انجمن آرا) (آنندراج) (از برهان) :
فرمود به خاتون جهان از شب و از روز
دو خادم چالاک لقب رومی و هندو،
خواجه عمید لوبکی (از انجمن آرا)،
و رجوع به ترکیب رومی و زنگی در ذیل همین ماده می شود
لغت نامه دهخدا