جدول جو
جدول جو

معنی روستم

روستم
(تَ)
تحریف شدۀ رستم:
هم گه بهرام گور هم گه نوشیروان
هم بگه اردشیر هم بگه روستم.
منوچهری.
آن بگه کوشش چون روستم
وآن بگه بخشش چون کیقباد.
مسعود سعد.
- روستم تن، بمجاز، تنومند و نیرومند. قوی هیکل مانند رستم زال:
در خدمت تواند میان بسته چون رهی
گردان روستم تن و اسفندیاردل.
سوزنی.
- روستم کردار، دلیر و جنگجوی چون رستم:
فروبرد بگه حمله روستم کردار
بزخم گرز گران گردن سوار بزین.
فرخی.
رجوع به رستم شود
لغت نامه دهخدا