آزمودن. (تاج المصادر بیهقی). آزمودن کسی را و آزمودن آنچه نزد اوست. (از اقرب الموارد) (از منتهی الارب) (از ناظم الاطباء) (آنندراج) ، سنجیدن سنگی را برای دانستن وزن آن. (از اقرب الموارد) ، سنجیدن و آزمودن دینار را برای دانستن اندازۀ آن. (از اقرب الموارد) ، برپای داشتن مرد ضیاع خود را و اصلاح کردن آن را. (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد) (از ناظم الاطباء). برپای داشتن و بر حرفت خود بودن و اصلاح کردن. (آنندراج) ، خواستن و طلب کردن چیزی را. (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد) (از ناظم الاطباء) (از آنندراج)