ریگ انداختن در طعام. (از منتهی الارب). ریگ قرار دادن در طعام. (از اقرب الموارد)، آلودن به خون جامه را. (از منتهی الارب). آغشتن جامه را به خون. (از اقرب الموارد) (از متن اللغه)، بافتن یا باریک بافتن بوریا را. (از منتهی الارب). باریک کردن نسیج را. (ازاقرب الموارد)، رمل سریر، آراستن و زینت دادن تخت و حصیر را به جواهر. (از منتهی الارب). زینت کردن تخت و حصیر را. (از اقرب الموارد)، برگهای خرما تافته پشت تخت گردانیدن و بافتن آن بدان. (از منتهی الارب). بافتن برگهای خرما را و آن را پشت تخت قرار دادن. (از اقرب الموارد)، {{اسم}} ریگ. ج، رمال. (مهذب الاسماء) (دهار) (منتهی الارب). نوع معروفی است از خاک و به خاک نیز اطلاق می شود. ج، رمال، ارمل. (از اقرب الموارد). ماسه. (یادداشت مؤلف). ریگ روان. (تحفۀ حکیم مؤمن) (مخزن الادویه). صاحب تحفه آرد: در اصفهان ماسه نامند، در سیم گرم و خشک و مجفف و گرم شدۀ او جهت نشف رطوبات و استسقاء و حمول ساییدۀ او جهت قطع حیض و منع حمل بغایت مؤثر (است) و بالخاصیه آب خوشمزه را بدمزه و آب بدطعم را خوشمزه می کند. (تحفۀ حکیم مؤمن)