جدول جو
جدول جو

معنی رمز

رمز
(تَ لَدْدُ)
اشارت کردن به لب یا به ابرو یا به چشم. (تاج المصادر بیهقی) (زوزنی). به لب یا به چشم یا به ابرو یا به دهن یا به دست یا به زبان اشارت کردن. (منتهی الارب). اشاره کردن به لبها یا چشم یا ابروان و یا دهان و ثعالبی در فقه اللغهآن را مختص به لب دانسته. (از اقرب الموارد). اشارت کردن پنهان. (ترجمان القرآن). اشارت کردن. (از اقرب الموارد) ، کرشمه و غمزه کردن. (از لسان العرب) (از اقرب الموارد) ، برآغالانیدن کسی را. (منتهی الارب). رمزان. (از اقرب الموارد) ، پر کردن مشک را. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد) ، گوسپندان را از راعی به جهت بد چرانیدن آن گرفتن و به راعی دیگر دادن. (منتهی الارب). ناراضی شدن از طرز چرانیدن چوپان گوسفندان راو سپردن آنها را به چوپان دیگر. (از اقرب الموارد) ، جنبیدن و بر جای جنبیدن. (منتهی الارب). حرکت کردن. (از لسان العرب). رمازه. (از متن اللغه) (از اقرب الموارد) ، نرفتن از گرانی و فربهی: هذه ناقه ترمز، ای لاتکاد تمشی من ثقلها و سمنها. (منتهی الارب). رمازه. (اقرب الموارد) ، لاغر شدن گوسفند، با صوتی خفی و آهسته آواز دادن. (از متن اللغه) ، حزم و دوراندیشی. (از لسان العرب) (از ذیل اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا