عمد کشتی و هو خشب یضم بعضه الی بعض و یرکب فی البحر. (دهار) (از اقرب الموارد). چوبها که بر هم بندند و عمد سازند و بر آن شده عبور دریا نمایند. (منتهی الارب). چوبهایی چند که آنها را بهم بسته و بر آن سوار شده در دریا عبور نمایند. ج، ارماث. (ناظم الاطباء). طوف. (اقرب الموارد) ، باقی شیر در پستان شتر. (مهذب الاسماء). باقی شیر در پستان. ج، ارماث. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد). رمثه. (از اقرب الموارد) ، علاقۀ مشک شیر مسکه برآورده. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). علاقۀ مخصوص مخیض. ج، ارماث. (از اقرب الموارد) ، فزونی. (منتهی الارب) (آنندراج). مزیت. (از اقرب الموارد) ، ریسمان پوسیده. (از لسان العرب). ریسمان کهنه. (ناظم الاطباء)