ترسو و هراسان و گریزان. (ناظم الاطباء). شمان. (از برهان قاطع). رمنده. در حال رمیدن. رجوع به رمیدن شود: بیابانی از وی رمان دیو و شیر همه خاک شخ و همه ره کویر. فردوسی. رمان دید از او نامداران خویش بر آنسان که بیند رخ گرگ میش. فردوسی. شد آن لشکر گشن پیش تورگ رمان چون رمۀ میش از پیش گرگ. اسدی. هوا جای خاک و زمین جای خون رمان ژنده پیلان و گردان نگون. اسدی. آنکه از گربه ای رمان باشد کی خدای همه جهان باشد. سنائی