جدول جو
جدول جو

معنی رکن

رکن
(رُ)
حجرالاسود. و منه فلمامسحوا الرکن حلوا و المراد المسح و الطواف و السعی و الحلق والا بمجرد مسحه لایحصل الحل. (منتهی الارب).
این برفراز آنکه تو گوییش حاجی است
انگار کو به مکه ورکن و صفا شده ست.
ناصرخسرو.
کعبۀ شرف و علم خفیات کتابی است
ویشان به مثل کعبۀ رکنند و صفایند.
ناصرخسرو.
اگر فضل رسول از رکن و زمزم جمله برخیزد
یکی سنگی بود رکن و یکی شورا بچه زمزم.
ناصرخسرو.
به زمزم و عرفات و حطیم و رکن و مقام
به عمره و حجر و مروه و صفا و منی.
ادیب صابر.
رکن های دیگر مکه عبارتند از: رکن شامی. رکن غربی یا عراقی. رکن یمانی. رکن اسود. رجوع به تاریخ مکه تألیف فاکهی ص 73 وهمین ترکیبات در ردیف خود شود
لغت نامه دهخدا