لگد زدن کسی شتر را. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). بپای زدن. (المصادر زوزنی) (دهار)، پای جنبانیدن و منه: ارکض برجلک، یعنی بجنبان. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد). پای جنبانیدن اسب. (آنندراج). پای جنبانیدن، اسب تاختن. (غیاث اللغات). راندن و اسب تاختن. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد) (ناظم الاطباء). تاختن و دوانیدن ستور و برانگیختن اسب را و پای زدن برای تاختن. (آنندراج). دوانیدن ستور. (المصادر زوزنی) (ترجمان جرجانی) (غیاث اللغات)، تاخت بردن. تاختن: از بطش و انتقام و رکض و اقتحام هراسان بودند. (جهانگشای جوینی). به رکض مأسور قهر و مأمور فرمان می شود. (جهانگشای جوینی)، گریختن و منه: فاذا هم یرکضون منها. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). گریختن. (از آنندراج) (از اقرب الموارد)، دویدن: رکض الفرس مجهولاً فرکض هو، یعنی دوانیده شد پس دوید. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد) (ناظم الاطباء). دویدن. (المصادر زوزنی)، بال جنبانیدن مرغ در هوا. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). بال جنبانیدن مرغ در پریدن. (آنندراج) (از اقرب الموارد)، (اصطلاح عروض) نزد عروضیان نام بحری است از بحور شعر و آن از هشت بار فاعلن ترکیب می یابد و این بحر نوعی از متقارب است و آن را رکض الخیل نیز گویند (دویدن اسب) و چون این بحر از مخترعات متأخران است بنام محدث نیز نامیده می شود و متلاقی هم گفته اند همچنان که در جامع الصنایع بدین معنی اشاره نموده است. (از کشاف اصطلاحات الفنون). رجوع به محدث و متلاقی شود. توضیح. اولاً: چهار بار فاعلن از دایرۀ متفقه است نه مختلفه. ثانیاً: نام آن بحر متدارک است نه رکض و محدث و متلاقی. ثالثاً: این بحر از موضوعات عروضی ابوالحسن اخفش است و جزءاصول اوزان عرب محسوب نمی شود و خلیل بن احمد نیز بعلت آغاز با سبب خفیف و در نتیجه سنگینی وزن با آن موافق نبوده است. رجوع به متدارک و المعجم ص 194 شود