جدول جو
جدول جو

معنی رضاع

رضاع
(تَ کَرْ رُ)
رضاع. مکیدن کودک شیر مادر را. (ناظم الاطباء) (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد). مکیدن شیرخوار شیر مادر را در دوران شیرخوارگی. (از تعریفات جرجانی). رضع. رضع. رضاعه. شیر خوردن. (مصادر اللغۀ زوزنی). شیر خوردن. (تاج المصادر بیهقی). در لغت نوشیدن شیر است از پستان آدمی و گاو و گوسپند و مانند آن. (از کشاف اصطلاحات الفنون). شیر مکیدن بچه. (غیاث اللغات از منتخب اللغات و صراح اللغه). شیرخوارگی. (یادداشت مؤلف) (غیاث اللغات از منتخب اللغات و صراح اللغه) (دهار) : و چون ایام رضاع به آخر رسید در مشقت تعلم و تأدب... افتد. (کلیله و دمنه).
هم رضیع ملک سرمد باد عمر او چو عقل
کز رضاع مکرمت جان را ربیبش یافتم.
خاقانی.
ما به بحر نور خود راضع شدیم
وز رضاع اصل مسترضع شدیم.
مولوی.
هر درختی در رضاع کودکان
همچو مریم حامل از شاهی نهان.
مولوی.
وین زمین کدبانوییها می کند
بر ولادات و رضاعش می تند.
مولوی
لغت نامه دهخدا