ریش. (منتهی الارب) (آنندراج) ، مردی که ریش او کلان و انبوه باشد. شخص ریش پهن. (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) (منتهی الارب) (آنندراج). مرد بزرگ ریش. (انجمن آرا) (آنندراج) (از فرهنگ جهانگیری) (از برهان) (از لغت محلی شوشتر، نسخۀ خطی کتاب خانه مؤلف) ، آنکه سبقت بر رماه بشمارد. (ناظم الاطباء) (منتهی الارب) (آنندراج). آنکه در مسابقات تعداد تیراندازی را می شمارد. (از اقرب الموارد) (از متن اللغه) ، هر چیزی که بر سبق گرد کنند، و اصله الرشق بالقاف. (ناظم الاطباء) (از منتهی الارب) (آنندراج) ، کژدم. (فرهنگ جهانگیری) (آنندراج). کژدم و عقرب. (ناظم الاطباء) (از منتهی الارب)